♥▓..:(setayesh):..▓♥
ashegoneh
شب وقتی تنها میشم حس می کنم پیش منی، دوباره گریم می گیره انگار تو آغوش منی شب رفتنت عزيزم هرگز از يادم نميره بگی نگی این روزا واست قانون عشق : خسته ام از این همه خواستن و نداشتنت... ای عشق مدد کن که به سامان برسیم وقتي پرنده اي را معتاد مي كنند تا فالي از قفس بدر آرد هر قدم که با تو رفتم هنوزم به خاطرم هست کوچه ها تموم نمی شد حتا کوچه های بن بست من و تو هر دو به يك شهر و زهم بي خبريم هردو دنبال دل گمشده در به دريم ما كه محتاج نفسهاي لم تنگه برای اون همیشه خدای من بگو فردا چی می شه؟ سهم من از شب شايد همان ستاره اي باشد که هميشه پنهان است هميشه هميشه هميشه... و يا به قول قاصدک ستاره اي من همان است که پيدا نيست ... بايد فراموشت کنم ، چنديست تمرين مي کنم نام بي نشون تو در برگي از زندگي ام نقش بسته است روي فرش دل من جوهري از عشق تو ريخت امدم پاک کنم عشق تو را بدتر شد ابله !! با خودکار بی خون می نویسم! عشق من!! تركيب ناهمگوني از الحاد و ايمان خودم اسمون به ماه ميگه :عشق يعني چي ماه ميگه يعني بودن درآغوش تو ماه ميگه: توبگو عشق يعني چي آسمون ميگه انتظار ديدن تو در مكتب ما رسم فراموشي نيست هي فلاني.... مي داني؟... مي گويند رسم زندگي چنين است!!!!!!! مي آيند....... مي مانند....... عادتت مي دهند....... و مي روند....... و تو در خود مي ماني....... و تو تنها مي ماني....... راستي نگفتي؟ رسم تو نيز چنين است؟ مثل همه ي فلاني ها من با توام هر جا که هستي حتي اگر با هم نباشيم
روم نمیشه نگات کنم وقتی که اشک تو چشمامه، با اینکه نیستی پیش من انگار دستات تو دستامه
بارون میباره و تو رو دوباره پیشم می بینم، اشک تو چشام حلقه میشه دوباره تنها میشینم
قول بده وقتی تنها میشم بازم بیای کنار من، شبای جمعه که میاد بیای سرِ مزارِ من
دوباره باز یاد چشات زمزمه ی نبودنم، ببین که عاقبت چی شد قصه ی با تو بودنم
خاک سرِ مزارِ من نشونی از نبودنم ، دستای نامردم شهر جنازه ام ربودنه
به زیر خاکمو هنوز نرفتی از یاد من ، غصه نخور سیاه نپوش گریه نکن برای من
دیگه فقط آرزومه بارون بباره رو تنم ، رو سنگ قبرم بنویس تنهاترین تنها منم
واسه هر كسي كه ميگم قصه شو اتيش ميگيره
دل من يه دريا خون بود
چشم تو يه دنيا ترديد
اخرين لحظه نگاهت غصه داشت باز ولي خنديد
شب رفتنت يه ماهي توي خشكي رفتو جون داد
زلزله خيلي دلا رو از اون شب تكون داد
غما امشب شيشه هاي خونه رو زدن شكستن پابه پام عكساي نازت اومدن تا صبح نشستن
تو چرا از اين جا رفتي ؟
تو چرا از اينجا رفتي؟
تو كه مثل قصه هايي
گلم از چه چيزي باشه نه بدي نه بي وفايي
شب رفتن نوشتي شدي قربوني تقدير نقره اشكاي من شد دور گردنت يه زنجير
شب تلخ رفتن تو گلدونامون اشكي بودن
قحطي سفيديا بودهمه انگار مشكي بودن
شب رفتن كه رفتي و گفتي ديگه چاره نيست
ديدم اون بالا ها انگار عكس هيچ ستاره اي نيست
شب رفتن تو ياسا دلمو دل داري دادن
اونا عاشقن وليكن تنها نيستن كه زيادن
بارون اون شب دستشو ار سر چشمام بر نميداشت
خیلی دلم تنگ برات
بد جوری تنهام دوباره
بی تو واون رنگ چشات
بگی نگی چند وقته که دل تنگیام زیاد شده
باز هوای تو رادارم بهونه هام خیلی شده
بخوای نخوای دوست دارم
بیای نیای منتظرم
بگی نگی دق میکنم
اگه تو تنهام بذاری
بگی نگی این روزا بازم
خیلی دلم تنگ برات
بد جوری تنهام دوباره
بی تو واون رنگ چشات
بگی نگی چند وقته که دل تنگیام زیاد شده
باز هوای تو را دارم بهونه هام خیلی شده
کاشکی تو گرمای نگات
بغض یخی ما بشکنم
حس بکنم که عاشقم
شاید که باورت کنم
تو لحظه های خستگیم
سر روی شون بذارم
تو اوج بی کس نیای
به گریه عادت می کنم
بگی نگی دق میکنم
اگه تو تنهام بذاری
عشق ممنوع است و دوست داشتن جرم اين قانون اساسي عقل است مبادا نامي از عشق بر كوچه پس كوچه هاي قلبت بنويسي كه به جرم دوست داشتن در سلول هاي فراق محكوم به انتظار شوي......
جان را پاي عشق ريختن سهل... زندگي را در گرو محبت گذاشتن مشكل
دوست داشتن آسان اما دوست شناختن سخت ...عاشق شدن بسي آسانتر ... ولي عشق را نگه داشتن بسيار دشوار...
دوستي زيباست اگر انساتها به خلوص پاك قلبهاي يكديگر اطمينان داشته باشند اگر چشمها به يكديگر دروغ نگويند اگر عشق به فراموشي سپرده نشود اگر انسانها به هم وفادار باشتد
برو.
تو سهم دیگران شو!
خیالت تخت.
ما زنده ایم.
چون مزرعه تشنه به باران برسیم
یا من برسم به یار یا یار به من
یاهردوبمیریم و به پایان برسیم
و اهدا نمايد آن فال را به جويندگان خوشبختي
تا شاهدانه اي به هديه بگيرد
پرواز....،
قصه* بس ابلهانه اي است
از معبر قفس !!!!!
هميم آه چرا؟ از كنار تن يخ كرده هم مي گذريم
خودت دل دادی و دلدار دادی خودت عشقو به ما بسیار دادی
خودت ما رو دو عاشق آفریدی دلی جنس شقایق آفریدی
خودت ما رو خراب یار کردی به درد ناب عشق بسیار کردی
خودت گفتی فقط عاشق بمونید فقط حرف دلاتونو بخونید
خدای من اجابت کن دعامو خدای خوب من بشنو صدامو
دلم نذر نگاه نازنینم .....دلم نذر نگاه نازنینم......دلم نذر نگاه نازنینم
من مي توانم ! مي شود ! ... آرام تلقين مي کنم
حالم ، نه ، اصلا خوب نيست ....تا بعد، بهتر مي شود ....
فکري براي اين دلِ آرام غمگين مي کنم
من مي پذيرم رفته اي
و بر نمي گردي همين !
خود را براي درک اين ، صد بار تحسين مي کنم
کم کم ز يادم مي روي
اين روزگار و رسم اوست !
اين جمله را با تلخي اش ، صد بار تضمين مي کنم ...
هنگامي كه خواسم تنها نام تو را آتش بزنم
برگ برگ زندگي ام سوخت!
از ديروزها به دنبالت دويدم
و به اميد ديدارت به امروز رسيدم
ولي افسوس...!
افسوس كه تو به فرداها سفر كردي!
دراین قصه ی شوم
که همه ازپشت ، خنجر می زنند
تو، سپرت را محکم چسبیده ای ؟؟ !!!
:)
باید گرفتارم شوی تا من گرفتارت شوم
با جان ودل یارم شوی تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران ....... بازیچه ی بازیگران
اول به دام آرم تو را
وانگه ، گرفتارت شوم !!
مست مستم-و خودکارم نیز-
و او بی سبب
بر روی کاغذ های خیس از اشک من
می چرخد
و هیچ نمی داند
که باید فکر چاره ای باشد.
برای من!
برای زندگی!
برای عشق!
از من گذشتی ..... خوش گذر
بعد از اين حتي تو اسمم را نبر
خاطراتم را ، تو بيرون كن ز سر
ديشب از كف رفت ، فردا را نگر
آخر ، اين يكبار از من بشنو پند
بر من و بر روزگارم دل مبند
عاشقي را دير فهميدي چه سود
عشق ديرين گسسته تار و پود
گر چه آب رفته باز آيد به رود.
ماهي بيچاره اما مرده بود
بعد از اين هم آشيانت هر كس است
باش با او
ياد تو ما را بس است
انگيزه آغاز من، يك اتفاق ساده بود
با سادگي هم مي رسم، روزي به پايان خودم
با خط حيرت مي كشم، نقشي به پيشاني تو
با دست تهمت مي نهم، ننگي به دامان خودم
از ناتواني هاي خود، غرق خجالت مي شوم
در پيش تو، در پيش او، در پيش وجدان خودم
از چارچوب سادگي، بيرون نرفت انديشه ام
.محدوده كم وسعت ديوار زندان خودم
در مسلك ما ، عشق ، هم آغوشي نيست
مهر تو گر به هستي ما فتاد
هرگز به سرش خيال خاموشي نيست
حتي اگر يک لحظه يک روز با هم در اين عالم نباشيم
Design By : P I C H A K . N E T |