فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز
فونت زيبا ساز
 ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ

صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 7 صفحه بعد

♥▓..:(setayesh):..▓♥

♥▓..:(setayesh):..▓♥

ashegoneh

رزوي من , ديدن روي ماه تو..... به ديدارم بيا هر شب در اين تنهايي ، تنها خدا مانند...
دلم تنگ است... بيا اي روشني اي روشنتر از لبخند ... شبم را روز کن در زير سر پوش سياهيها دلم تنگ است...

... من گمان مي کردم دوستي همچو سروي سبز، چهار فصلش همه آراستگيست
من چه ميدانستم هيبت باد زمستاني هست من چه مي دانستم سبزه مي پژمرد از بي آبي ، يخ مي زند از سردي دي

من چه مي دانستم دل هرکس دل نيست... قلب ها از اهن و سنگ قلب ها بي خبر ازعاطفه اند...


به سر آمد پاییز
کاش میشد که بدانم
که چرا دل من
همچنان پاییزی ست !
که چرا دیده ی من همچنان بارانی ست !
که چرا این شب بی مهری تو
اینچنین طولانی ست!
که چرا عشق من در قلب تو همچنان بی معنی ست !
همه روز و همه شب می گریم
ولی انگار برایت
این همه اشک همچنان نا مریی ست !
دوریت کُشت مرا،
عشق تو سوزاند مرا،
پس چرا همره من در شب تاریک
فقط تنهایی ست ؟ !
به سر آمد پاییز
دور شد فصل خزان
اما...
دل من همچنان پاییزی ست !
دل من جز ز خزان
فصل دگر را نمی آرَد در یاد
دل من همچنان پاییزی ست ...

javahermarket

نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:مطلب"مطلب عاشقانه,ساعت 14:0 توسط amir_ashegh|

سحرگاهیست و من با قلبی اکنده از درد
و غروری که برای عشق تو شکسته
این چنین خودم را تفسیر می کنم
من از چشمان شبنم زده مهتاب امده ام
از کنار جوانه های عشق
وطنین قلب شکسته ام و چشمان باران
خورده ام، آمده ام
تا دوباره در اغوشت بگیرم
و برایت از تنهایی شبهای غربت بگویم
از احساس باران هنگام لمس زمین
از ارامش موجهای دریا
این را می گویم
من بی تو مثل شاخه ای خشک می مانم
به تک درختی بی بار در کویر تشنه بی تو به ترانه ای
می مانم
که بر لب هیچ کس نمی نشیند
پس مرا پذیرا باش ای هستی من....

javahermarket

نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:مطلب"مطلب عاشقانه,ساعت 13:59 توسط amir_ashegh|

آغوش كشيدمهربان ياور زندگي ام.در اين شب مهتابي كه مي دانم دلتنگ عطر باراني , اشكهايم را تقديم قلب درياييت مي كنم .اما نه . . . می دانم دوست نداری اشکی از چشمانم جاری شود.پس با صدايی که از اعماق وجودم بيرون می آيد فرياد می زنم .از صميم قلبي كه به راهت باختم دوستت دارم

 

باز يه شب ديگه اونم چه شبي باروني باروني به لطافت اشكايي كه برات ريختم اما تو اينجا نيستي كه تو آغوشت بگيرم و بگم اندازه تمام قطره هايي كه نميتوني جمع كني دوست دارم

 

آتش عشق تو شد باده و درجام افتاد هر که نوشيد از آن در نظر عام افتاد قسمت ما شد آن باده و آن آتش عشق نوش کرديم،چه نوشي،چه سرانجام افتاد

 

من اگر می خندم مال آن است که بمانم زنده / خنده ام تلخ ترین قصه ی جانی سرد است / خنده ام سرد ترین لحظه ی یک زندگی پر درد است /خنده ام مهر غم است /آخرین لحظه ی یک حالت و درد / وقت خندیدن من /لب ودل ، چشم و وجودم همه دیدن دارد / لب پر از خنده ی ظاهر و دلم غرق غم و ماتم و درد / تا به امروز نخندیدم یار / خنده هایم همه مفهوم یکی بودن وتنهایی دستان من است / و عجیب است که من می خندم .

javahermarket

نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:مطلب"مطلب عاشقانه,ساعت 13:56 توسط amir_ashegh|

احساس می کنم که مرا از عمق جاده های مه آلود
یک آشنای دور صدا می زند
آهنگ آشنای صدای او مثل عبور نور
مثل عبور نوروز
مثل آمدن روز است...

 

در حادثه بهاري چشمانت
در سايه ارغواني مژگانت
بگذار كه جا بماند اين روح غريب
در بين اشاره هاي بي پايانت

 

 

ز هجرانت هزار انديشه دارم
هميشه زهر غم در شيشه دارم
ز ناسازي بخت و گردش چرخ
فغان و آه وزاري پيشه دارم

 

کاش خداوند سه چیز را نمی افرید


عشق . . . غرور . . . دروغ ...

تا کسی به خاطر عشق از روی غرور ،دروغ نگوید.

javahermarket

نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:مطلب"مطلب عاشقانه,ساعت 13:52 توسط amir_ashegh|

گذشت زمان برای آنان که در انتظارند بسیار کند برای آنان که می هراسند بسیار تند برای کسانی که زانوی غم به بغل میگیرند بسیار طولانی و برای کسانی که سرخوشند بسیار کوتاه است اما برای کسانی که عشق می ورزند ..آغاز و پایانی نیست و زمان تا ابدیت ادامه دارد .

به دنبال كسي هستم كه با درد آشنا باشد دلش غمگين خودش ساده كمي از جنس ما باشد؛ به دنبال كسي هستم كه گر گويم غم خودرا كه با سوزو غم ودردم به هر جا همنوا باشد؛ به دنبال كسي هستم كه عشقش واقعي باشد نه دنياونه زرخواهد نه طالب بر هوي باشد

تو با اون نگاه گرمت توی قلب من نشستی تو با اون همه نگاهات اومدی دلم رو بستی تو خودت یه آرزویی تو نمی دونی چه خوبی واسه این غریب عاشق تو نمی دونی چه بودی تو یعنی یه موج دریا،تو یعنی عشق و یه رویا تو یعنی هزار تا واژه ، تو یعنی خدای دلها من واست آرزو دارم نکنه تو غم ببینی که دل زمین می گیره اگه با دلم نمونی تو مثه یه انتظاری، واسه این غریب عاشق تو مثه یه اتفاقی توی این دستای ساکت تو اگه پیشم نمونی آسمون دلش می گیره واسه لحظه های بی تو از چشاش بارون می باره

 

javahermarket

نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:مطلب"مطلب عاشقانه,ساعت 13:48 توسط amir_ashegh|

یشتر از آنچه تصور کنی خیانت دیده ام
و بیشتر از آنچه باور کنی قلبم را شکسته اند
اما تو.....اما تو نه خیانت کردی نه قلبم را شکستی
تو جگرم را آتش زدی

زبانم میگوید ...
زبانم میگوید :
به امید روزی که روز گارت سیاه تر از پر کلاغ
تیره تر از غروب
وغمگین تر از جدایی باشد
اما ...
اما دلم میگوید:
به امید روزی که آشیانه ات بالاتر ازآشیان عقاب
چشم انداز نگاهت زیباتر از بهشت

و لبانت لبخند و صد هزار پری کنیزت باشند.

چقدر سخت است منتظر کسي باشي که هيچ وقت فکر آمدن نيست



اينگونه باش:شاد اما دلسوز...ساده اما زيبا...مصمم اما بي خيال...متواضع اما سربلند...مهربان اما جدي...سبز اما بي ريا...عاشق اما عاقل...!!!!؟؟؟؟


هيچوقت سعي نكن كسي رو كدوستش داري رو به خاطره غرورت از دست بدي هميشه بذار سعي كن غرورت رو به خاطره كسي كه دوستش داري از دست بدي

آن کس که ازمن وقت را پرسيد يک لحظه شايد اشک من را ديد.... ازکوچه هاي غربت شعرم صدها غزل از واژه هايم چيد... با من نگفت ازعشق ازماندن اما سخنها گفت از ترديد ..هرلحظه درغربت مرا گرياند هرلحظه درعزلت به من خنديد دستش چنان دست مرا پس زد چشمان من از عشق او باريد
افسوس او درفصل فصل عشق معناي بودن را نمي فهميد

javahermarket

نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:مطلب"مطلب عاشقانه,ساعت 13:45 توسط amir_ashegh|

یشتر از آنچه تصور کنی خیانت دیده ام
و بیشتر از آنچه باور کنی قلبم را شکسته اند
اما تو.....اما تو نه خیانت کردی نه قلبم را شکستی
تو جگرم را آتش زدی

زبانم میگوید ...
زبانم میگوید :
به امید روزی که روز گارت سیاه تر از پر کلاغ
تیره تر از غروب
وغمگین تر از جدایی باشد
اما ...
اما دلم میگوید:
به امید روزی که آشیانه ات بالاتر ازآشیان عقاب
چشم انداز نگاهت زیباتر از بهشت

و لبانت لبخند و صد هزار پری کنیزت باشند.

javahermarket

نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:مطلب"مطلب عاشقانه,ساعت 13:43 توسط amir_ashegh|

خدا جون وقتی مرا نقاشی می کردی زیبا نقاشی ام کردی ممنون!!! سالم نقاشی ام کردی باز هم ممنون... با غرور نقاشی ام کردی باز هم ممنون... ولی آخه خدا جونم چرا تنها نقاشی ام کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



مرگ آن نيست که در قبر سياه دفن شوم مرگ آن است که از خاطر تو با همه ي خاطره ها محو شوم




وفاي شمع را نازم که بعد از سوختن ... به صد خاکستري در دامن پروانه مي ريزد ... نه چون انسان که بعد از رفتن همدم ... گل عشقش درون دامن بيگانه مي ريزد




عشق فراموش کردن نیست بلکه بخشیدن است عشق گوش دادن نیست بلکه درک کردن است عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است عشق کنار کشیدن و جا زدن نیست بلکه صبر داشتن و ادامه دادن است.

javahermarket

نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:مطلب"مطلب عاشقانه,ساعت 13:40 توسط amir_ashegh|

تازه از را رسیده بودم
پر از غربت سالهایی که با خویش زمزمه می کردم
پر از خستگی هایی که بر دوش می کشیدم
آسمان صاف و بی نهایت بود
و چشمان خسته من پر از حس دلواپسی
جاده ها پر از حس همیشگی
و من خسته تر از آن که انتظاری تازه را تاب بیاورم
درامتداد جاده گام بر می داشتم
طنین گامهای سنگینم
دلواپسی های جاده را تشدید می کرد
به خود نهیب می زدم که شاید این همه انتظار مقصدی باشد
اما هیچ چیز نبود تا این همه انتظار را نوید دهد
گونه های آسمان پر از سرخی شعرم بود
و جاده ها پر از فریاد خاموشی که مرا می آزارد
باید می رفتم
به پایان این همه انتظار می رسیدم...
تازه از راه رسیده ام
با کوله باری از عشق
به دور دست ها می نگرم...
هنوز هم باید رفت...

javahermarket

نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:مطلب"مطلب عاشقانه,ساعت 13:37 توسط amir_ashegh|

بوسه ای که به دیگری میدهی به گوش من خواهد رسید زیرا غارهای عمیق کلمات تو را به جانب من پژواک میدهند .غبار کوره راهها، بوی گامهای تو را نگاه میدارد . من آنهارا دنبال میکنم ،حس میکنم...

ابرها رنگ میزنند ،شکل خواهند گرفت،به سان او که بدان عشق میورزی. من با رقص ابرها آشِنام صدای آنها را میفهمم .....آنها ا زشرمساری آب میشوند و تو میپنداری ابرها برای تو عصری شاعرانه آفریدند ... نه آنها به حال من میگریند


تو باید نهان کنی بوسیدن او را در روده های خاک و آنگاه که صورت او را بالا میگیری صورت مرا خواهی دید، خیس اشکها ....

خدا روا نمیداند آفتاب را برای حیات تو ،آنگاه که با من گام برنداری ،خدا شادی را برای تو نمیخواهد اگر که من نلرزم در آبهای نگاه تو، او میخواهد که تو باشی در کنار گیسوان گرد آمده ی من،

و نام من از زبان تو در قطره ها فرو ببارد،هر چند ازنام دیگری سخن گفته باشی ، من خود را در گلوی تو میخکوب خواهم کرد، تا آنگاه که دل نگران شوی ،کین بورزی،آواز خوانی وفغان کنی

فقط از برای من باشد

گفتی میخواهمت تا بمیرم لیک نیستی و باد مرا لمس میکند و برف مرا می پوشاندو از غروب خون میبارد و آسمان نیز با خود هیاهو آورده است او نیز میغرد،میدانم که دیگر حتی صدای آسمان را هم نمیشنوی!!!!!!!!!

اگر که تو بِرَوی از کنار من، دیگر چه چیز همانند گودی دستانت پذیرای اشکهای من خواهد شد. میگریم تا استخوان هایم از هم بپاشد و غبارش به روی صورت تو....و آن عشق کذایی.... افشان شود و من باز چشم به راهم تا تو را بیابم

javahermarket

نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:مطلب"مطلب عاشقانه,ساعت 13:32 توسط amir_ashegh|



Design By : P I C H A K . N E T



صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 7 صفحه بعد